حضرت امام حسن عسکري (ع) با نر جس خاتون نوه قيصر پادشاه روم ازدواج کرد. مادر امام زمان (عج) از طرف پدر ، دختر يشوعا فرزند امپراطور رم شرقي و از طرف مادر نوه شمعون از ياران مخصوص حضرت عيسي که وصي اونيز به شمار مي رفت بود. نر جس که از زيبايي و جمال ظاهري برخوردار بود،از کودکي تحت تعليم جدش قرار گرفت و با بهره گيري از از اساتيد زبر دست آن روزگار ، علوم و کمالات فراوان کسب کرد و زبان هاي مختلف از جمله زبان عربي را آموخت . ماجراي ازدواج اين بانوي بزرگ اسلام بسي جالب و شگفت انگيز است به حکم قيصر پادشاه روم مقرر شد ه بود که نرجس خاتون به عقد پسر عموي پدرش درآيداما از آنجا که اراده خدا بر اين قرار گرفته بود که ايشان همسر امام حسن عسکري ومادر حضرت امام مهدي (عج) باشد ،اين دستور جامه عمل نپوشيد و مراسم عقد اين بانوي گرامي قبل از هر گونه اقدامي دگرگون شد، صليبها شکست و پسر عمويش از تخت به زمين افتاد به دستور پادشاه مجلس عقد، دوباره تشکيل و آراسته شد اما اين بارنيز همان وقايع تکرار شد و همچنين بار سوم
جزئيات ازدواج آن بانوي گرامي در روايات اسلامي به اين صورت بيان شده است بشر بن سليمان برده فروش که از اولادان ابو ايوب انصاري واز شيعيان وهمسايه حضرت امام علي النقي(ع) است مي گويد روزي امام توسط غلام خود مرا احضار کرد و فرمود مي خواهم تورا به فضيلتي بزرگ که مايه برتري تو بر شيعيان مي شود برسانم . سپس با خط مبارک خود نامه اي به خط رومي نوشته وآن را مهر کرد و به همراه دويست و بيست اشرفي به من تحويل داد و فرمود : به بغداد برو واز ميان اسيران رومي که با کشتي به آنجا آورده شده اند کنيزي را به اين خصوصيات از عمربن زيد خريداري کن، پيش از تو کسي مي خواهد آن کنيز را به سيصد دينار بخرد اما آن کنيز به زبان عربي مي گويد اگر تو حضرت سليمان وداراي حشمت او باشي من به تو رغبتي ندارم ، بيهوده مالت را از بين نبر بشر بن سليمان به منظور اجراي دستور امام علي النقي (ع) روانه بغداد شد . حوادث همانگونه که آن حضرت فرموده بود يک به يک اتفاق افتاد بشربن سليمان وقتي فروشنده را ديد نامه امام را به وي داد و گفت اين نامه را به کنيز بده در صورتي که خواست آن را به من بفروش نامه به نرجس خاتون رسيد او پس از باز کردن و خواندن مطالب نامه به شدت گريست و به برده فروش خطاب کرد که من را به صاحب اين نامه بفروش،اگر از اين کار امتناع کني خود را هلاک مي سازم. حضرت نرجس خاتون نامه را مي بوسيد و مي گريست بشر بن سليمان بعد از توافق با برده فروش خطاب به حضرت نر جس مي گفت : آيا نامه اي را مي بوسي که نويسنده آنرا نمي شناسي ؟ نرجس گفت: معرفت و شناخت تو اندک است اگر پيامبر و جانشينان آنان را مي شناختي چنين نمي گفتي ، گوش کن تا ماجراي خود را برايت بگوييم . من نوه قيصر پادشاه روم هستم در آن شب بعد از برهم خوردن مراسم عقد خواب ديدم که حضرت عيسي و گروهي از حواريون در قصر جدم اجتماع کرده اند همان جايي که تخت پسر عموي پدرم مستقر بود ميزي که نور از آن مي درخشيد قرارداشت طولي نکشيد که حضرت محمد (ص) و داماد و جانشينش و جمعي از فرزندان وي وارد قصر شدند ، حضرت عيسي ازآنان استقبال کرد پيامبر اکرم (ص) در حالي که به امام حسن عسکري (ع) اشاره مي کرد فرمود : اي روح الله من به خواستگاري دختر وصي شما شمعون ، براي فرزندم آمده ام در اين حال ، حضرت عيسي نگاهي به شمعون کرد و فرمود: چه شرافتي نصيب تو شده است با اين پيوند مبارک موافقت کن شمعون نيزفرمود: موافقم سپس رسول خدا (ص) بالاي منبر قرار گرفت و خطبه اي ايراد کرد و ضمن آن خطبه ، مرا به عقد فرزندش درآورد و حاضرين را گواه گرفت صبح كه بيدار شدم ، خواب خود را از ترس خانم به كسي تعريف نكردم از آن به بعد عشق امام حسن عسكري (ع) تمام وجودم را تسخير كرد از شدت عشق آن حضرت چند روز از خوردن و آشاميدن باز ماندم ؛ كم كم لاغر و رنجور شدم ، طولي نكشيد كه سخت بيمار شدم بطوري که تمام پزشکان حاذق از علاجم نا اميد شدند. دراين هنگام جدم روبه من کرد و گفت هر آرزويي داري بگو تا برآورده کنم من هم اسيران مسلمان را به آزاد کردن سفارش کردم ، با آزاد کردن آنها اظهار بهبودي کردم او هم از اين واقعه خشنود شد و نسبت به اسيران مسلمان اداي احترام کرد چهارده شب بعد از اين ماجرا حضرت فاطمه (س) و حضرت مريم و حوريان بهشتي را در خواب ديدم حضرت مريم به من فرمود : ايشان (حضرت زهراء ) بانوي بانوان جهان و مادر شوهر توست من دامن مبارک حضرت فاطمه (س) را گرفته و گريه مي کردم از اين که امام حسن عسکري (ع) به ديدنم نيامده بود به وي شکايت کردم . ايشان فرمودند او به ديدن تو نمي آيد ، چون تو پيرو مذهب نصارا هستي و به خدا شرک مي ورزي ، خواهرمن مريم ازدين تو به خدا پناه مي برد.اگر مي خواهي خدا و حضرت عيسي و حضرت مريم از تو حشنود باشد به يگانگي خدا و خاتميت پدرم حضرت محمد (ص) گواهي ده پرسيدم : آئين مسيحيت را ترک گويم ؟ حضرت فاطمه (س) پاسخ داد : آئين تو همان آئيني نيست که عيسي (ع) به آن ايمان آورد اگرامروز عيسي (ع) اينجا مي بود خودش هم از پدرم محمد (ص) پيروي مي کرد. من هم به تعليم فاطمه زهرا (س) شهادتين را گفتم و مسلمان شدم، بعد از اسلام آوردن هر شب امام را در خواب مي ديدم بشر بن سليمان گويد : از نرجس پرسيدم چه شد که در جمع اسيران مسلمان در آمدي ؟ حضرت نرجس پاسخ داد : شبي حضرت امام حسن عسکري (ع) را در خواب ديدم ايشان فرمودند :فلان روز جدت قيصر لشکري به جنگ مسلمانان مي فرستد در آ ن روز تو به طور ناشناس و در لبا س خدمت کاران به همراه عده اي از کنيزان از فلان راه به آنها ملحق شو ، من هم دستور آن حضرت را اجرا کرده و در لباس خدمت کاران به لشکر روم پيوستم، ديده بانان سپاه اسلام ما را ديدند و اسير کردند من تا کنون به کسي نگفته ام که نوه پادشاه روم هستم بشربن سليمان نرجس خاتون را نزد امام علي النقي برد و آن حضرت نيز او را براي فرا گيري واجبات ديني و اعمال مستحبي به پيش حکيمه خاتون برد و به او خطاب کرد که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد است
|
:: موضوعات مرتبط: فرهنگی، ،
:: برچسبها: پاتوق گل نرگس-مادر-نرگس-امام زمان-,